جدول جو
جدول جو

معنی یاره گیر - جستجوی لغت در جدول جو

یاره گیر
باج وخراج گیر، جمع کننده محصول
تصویری از یاره گیر
تصویر یاره گیر
فرهنگ لغت هوشیار
یاره گیر
باج و خراج گیر، جمع کننده محصول
تصویری از یاره گیر
تصویر یاره گیر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایاره گیر
تصویر ایاره گیر
دستبند النگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاره گیر
تصویر ایاره گیر
حسابدار، محاسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاچه گیر
تصویر پاچه گیر
آن کس که بی مقدمه و آگاهی کسی را مورد آزار و عتاب قرار دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چانه گیر
تصویر چانه گیر
کسیکه خمیر را برای نان پختن یا برای رشته کردن گلوله کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه گیر
تصویر خانه گیر
گیرنده خانه، جایگیر متمکن، بازی چهارم از هفت بازی نرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارو گیر
تصویر دارو گیر
جاه و جلال و شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که تاسه آرد آنچه سبب اضطراب وبیم وگرفتگی گلوشود، اندوه آور ملال آور
فرهنگ لغت هوشیار
بیگار گیر، زبونکش زبون آزار آنکه مردم را به بیگاری برد، زیر دست آزار زبونگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسه گیر
تصویر تاسه گیر
تاسه گیرنده، آنچه سبب اضطراب و اندوه و گرفتگی گلو شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناره گیر
تصویر کناره گیر
کسی که از مردم دوری گزیند و گوشه نشینی اختیار کند، کناره جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناره گیر
تصویر کناره گیر
کناره جو، کشتیی که در بار انداز بارگیری کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مانع ناله کردن شود: گشتی شکار درد ظهوری بخود بناز شادم که دام من نفس ناله گیرتست. (ظهوری ظنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
شماره گیر آلتی که درتلفون تعبیه شده شامل نمره ها و با چرخاندن آن نمره مطلوب را بدست آرند و باطرف مکالمه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچه گیر
تصویر پاچه گیر
کنایه از آدم مردم آزار و مزاحم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سخره گیر
تصویر سخره گیر
کسی که مردم را به بیگاری می گیرد، کسی که به زیر دستانش سخت می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناره گیر
تصویر کناره گیر
عزلت گزیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانه گیر
تصویر خانه گیر
گیرندۀ خانه
خانه گیر شدن: گیرندۀ خانه شدن، خانه ای را اشغال کردن در بازی برای مثال عشقت چو در سراچۀ دل خانه گیر شد / زاین پس برون شود خرد از وی به اضطرار (ابن یمین - ۲۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاری گر
تصویر یاری گر
آمل
فرهنگ واژه فارسی سره
حیوانی که بار را حمل کند باربر، ارابه کشتی و اتومبیل باری، هودج کجاوه عماری، ماده هر حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه گیر
تصویر راه گیر
کسی که سر راه مردم را می گیرد، راه گیرنده، راهزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاه گیر
تصویر گاه گیر
غافلگیر، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیر، گه گیری
فرهنگ فارسی عمید
کسی که بکاری می پردازد آنکه مباشر کاری شود، سنگ محکم یا ستون سنگی استواری که در ساختن عمارت بکار برند. یا کار گیر بنا. سنگی محکم که بدان ساختمانی بنا کنند، نوعی پارچه درشت و ستبر، سرداب زیر زمین، غار کهف، گنبد
فرهنگ لغت هوشیار
گره دار باگره، چین دار پر چین: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه بر بدن میراند چون تیر. (نظامی)، مجعد پیچیده (زلف و مانند آن) : خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. (حافظ)، گلو گیر: در دلم غصه ای گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ک ندهد. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاری گر
تصویر یاری گر
کمک کار، نیرو دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد گیر
تصویر یاد گیر
یاد گیرنده آموزنده قابل تعلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه گیر
تصویر راه گیر
راه رو، مسافر، راهزن، قاطع طریق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاه گیر
تصویر گاه گیر
اسبی که گاه گاه رم می کند، غافل گیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گره گیر
تصویر گره گیر
مجعد، پرپیچ و تاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاری گر
تصویر یاری گر
((گَ))
کمک کار، نیرو دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اره گر
تصویر اره گر
کسی که اره می سازد، اره ساز
فرهنگ فارسی عمید