- یاره گیر
- باج وخراج گیر، جمع کننده محصول
معنی یاره گیر - جستجوی لغت در جدول جو
- یاره گیر
- باج و خراج گیر، جمع کننده محصول
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستبند النگو
حسابدار، محاسب
آن کس که بی مقدمه و آگاهی کسی را مورد آزار و عتاب قرار دهد
کسیکه خمیر را برای نان پختن یا برای رشته کردن گلوله کند
گیرنده خانه، جایگیر متمکن، بازی چهارم از هفت بازی نرد
جاه و جلال و شوکت
چیزی که تاسه آرد آنچه سبب اضطراب وبیم وگرفتگی گلوشود، اندوه آور ملال آور
بیگار گیر، زبونکش زبون آزار آنکه مردم را به بیگاری برد، زیر دست آزار زبونگیر
تاسه گیرنده، آنچه سبب اضطراب و اندوه و گرفتگی گلو شود
کسی که از مردم دوری گزیند و گوشه نشینی اختیار کند، کناره جو
کناره جو، کشتیی که در بار انداز بارگیری کند
آنکه مانع ناله کردن شود: گشتی شکار درد ظهوری بخود بناز شادم که دام من نفس ناله گیرتست. (ظهوری ظنند. لغ)
شماره گیر آلتی که درتلفون تعبیه شده شامل نمره ها و با چرخاندن آن نمره مطلوب را بدست آرند و باطرف مکالمه کنند
کنایه از آدم مردم آزار و مزاحم
کسی که مردم را به بیگاری می گیرد، کسی که به زیر دستانش سخت می گیرد
عزلت گزیده
گیرندۀ خانه
خانه گیر شدن: گیرندۀ خانه شدن، خانه ای را اشغال کردن در بازیبرای مثال عشقت چو در سراچۀ دل خانه گیر شد / زاین پس برون شود خرد از وی به اضطرار (ابن یمین - ۲۴۲)
خانه گیر شدن: گیرندۀ خانه شدن، خانه ای را اشغال کردن در بازی
حیوانی که بار را حمل کند باربر، ارابه کشتی و اتومبیل باری، هودج کجاوه عماری، ماده هر حیوان
کسی که سر راه مردم را می گیرد، راه گیرنده، راهزن
غافلگیر، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیر، گه گیری
کسی که بکاری می پردازد آنکه مباشر کاری شود، سنگ محکم یا ستون سنگی استواری که در ساختن عمارت بکار برند. یا کار گیر بنا. سنگی محکم که بدان ساختمانی بنا کنند، نوعی پارچه درشت و ستبر، سرداب زیر زمین، غار کهف، گنبد
گره دار باگره، چین دار پر چین: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه بر بدن میراند چون تیر. (نظامی)، مجعد پیچیده (زلف و مانند آن) : خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. (حافظ)، گلو گیر: در دلم غصه ای گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ک ندهد. (خاقانی)
کمک کار، نیرو دهنده
یاد گیرنده آموزنده قابل تعلیم
راه رو، مسافر، راهزن، قاطع طریق
اسبی که گاه گاه رم می کند، غافل گیر
مجعد، پرپیچ و تاب
کسی که اره می سازد، اره ساز